ظهر تابستان است مینشینم لب جوی چشم می چرخانم
هیچ کس پیدا نیست به خودم می گویم دوستان را وللش چشم ها را ول کن
چیز زیبایی در جهان محض دیدن پیدا کن هی نگو کوش ببین!
چیز زیبایی اگر هم که نبود
بنشین برلب جوی و گذر موش ببین!
عباس تربن
|
امتیاز مطلب : 254
|
تعداد امتیازدهندگان : 60
|
مجموع امتیاز : 60